کتاب شناخت

۱۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱۵ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۴۰

خلاصه کتاب گردان قاطرچی ها

نام کتاب : گردان قاطرچی ها

نویسنده : داوود امیریان 

انتشارات : کتابستان معرفت

توضیحات :

کتاب گردان قاطرچی ها روایتگر سختی ها و شادی های رزمنده ها در جبهه های جنگ می باشد این کتاب انسان را آگاه می کند که افراد زیادی در سنین کم یا زیاد برای آبادی و آزادی کشورمان تلاش کردند تا کشورمان به دست بیگانگان نیفتد و ما بتوانیم در آسایش و آرامش زندگی بکنیم

همچنین نوشته های کتاب به صورت طنز است دارای ۲۷۲ صفحه و مناسب گروه سنی ( ج و د ) می باشد

قطعه‌ای از کتاب :

کرامتد خانه را کامل باز کرد و به سیاوش و دانیال و مش برزو و علی و یوسف نگاه کردو گفت :« قدمتان روی چشم ، خوشامدید ، بفرمایید داخل »

یوسف کلاهش را از سر برداشت و گفت :« اول اجازه بده بار قاطر هارا پایین بیاوریم بعد در خدمتیم »

به طرف بچه‌ها برگشت و گفت :«بچه ها، یالا، شروع کنید!»

دبه های نفت ، جعبه های کنسرو ، حبوبات و برنج و جو و گندم ، از قاطرها تخلیه شد 

پدربزرگ به سختی و عجله از خانه بیرون آمد کرامت با بغض ترک برداشته ، پدربزرگش را در آغوش فشرد

پیرمرد با چشم های خیس خندید و گفت :« سربلندی کردی ، می دونستم میایی » 

 

ریحانه هژبری

نام کتاب : داستان های انقلاب ( جاسوس )
نویسنده : محمد رضا سرشار ( رهگذر )
انتشارات : سوره مهر 
توضیحات :
در این کتاب چهار داستان وجود دارد و همه ی آن ها مربوط به سال های قبل از انقلاب و شجاعت و زرنگ بازی های بچه ها و مخالفتشان را با حکومت پهلوی توضیح می دهد که حتی حاضر بودند ، جانشان را بگیریند ولی از کارهای انقلابی دست بر ندارند ناگفته نماند که این داستان ها واقعی هستند و نویسنده بخشی از خاطرات چهار نفر که عبارتند از ( علی غفار ، مجید درخشانی ، محمد حسین کیوانپور ، حسین عبدی ) را به صورت چهار داستان جداگانه آورده است 
قطعه ای از کتاب : 
جیپ ارتشی نزدیک جمعیت ایستاد و بقییه ماشینها پشت سرش توقف کردند صدای چند تیر هوایی ، فضا را پر کرد ، خودم را با زحمت به پله کنار مجسمه رساندم رضا هم پشت سرم آمد روی پنجه پاهایم بلند شدم وبه گوشه میدان چشم دوختم چند ماشین ارتشی ، پشت سر هم قرار گرفته بودند ؛ و جلو ماشینها ، سربازها ی مسلح ، در یک خط ایستاده بودند همه کلاه آهنی به سر داشتند ؛ و پیشاپیش آنها ، یک افسر حرکت می کرد 
رضا گفت : « نیرو های کمکی هستند »
_ حالا چه می شود ؟
بلندگوی آن افسر ، جوابم را داد : افسر ، با لحنی خشن ، از مردم می خواست که میدان را ترک کنند ؛ و بیش از این ، به نشانه استقلال کشور ، یعنی مجسمه شاه  بی احترامی نکنند 
مردم ، جواب افسر را با شعار دادند :
_ ارتش برادر ماست خمینی رهبر ماست

ریحانه هژبری

نام کتاب : حسین بن علی ( حر بن ریاحی )
نویسنده : پرویز امینی
انتشارات : وزیر 
توضیحات :
این کتاب نشان دهنده این است که می توان هر زمان توبه ای واقعی کنیم 
برای مثال حر که از سپاه یزید و آدمی خلافکار بوده در شب قبل از نبرد تازه از خواب غفلت بیدار می شود  تو قصدتوبه می کند ، حتی جزء اولین نفراتی می شود که از امام حسین ( ع ) اجازه می گیرد که در برابر عهد شکنان شهید شود و امام حسن می فرماید (خدا تو را رحمت کند و آنچه صلاح می دانی انجام بده )  حر با شتاب به سوی مرگ تاخت ، چون این کتاب به بیان قصه های دینی با زبان ساده پرداخته مناسب همه ی گروه سنی می باشد و دارای ۱۵ صفحه به همراه عکس هایی مربوط به موضوع کتاب می باشد

قطعه ای از کتاب :
در خیمه های عمر بن سعد ، سرور بود و ترس !
دشت در سیاهی لشگریان ظلم ، به مانند شب ، سیاه شده بود . 
قهقهه های سی هزار سرباز ، سکوت دشت را شکسته بود .
در سکوت دشت و در تاریکی شب ، مردی پنجاه ساله و بلند قامت در کنار اسب سفید خال دارش ، چمباتمه زده بود و نگاهش را از سوی خیمه های امام و یارانش بر نمی داشت ، ناگهان صدایی او را نهیب داد ( حر ! چرا به ما نمی پیوندی ؟ زود باش ! امشب را از دست نده ! این شب هرگز تکرار نخواهد شد ! ) حر بدون اینکه پاسخی بدهد نگاهش را به چشمان خوشحال و وحشت زده ی مرد انداخت و سکوت کرد

ریحانه هژبری

 

​​

نام کتاب : حسین بن علی ( مسلم بن عقیل )

نویسنده : پرویز امینی

انتشارات : وزیر 
نوضیحات :
این کتاب تنهایی مسلم بن عقیل در کوفه را شرح می‌دهد که حتی کسانی که اظهار دوستی با امام حسین و یارانشان را می‌کردند به کمک ایشان نیامدند و سربازان عبیدالله توانستند خانه طوعه را محاصره کردند  بعد از آن دستان مسلم را از پشت بستند و او را مظلومانه به شهادت رساندند چون این کتاب به بیان قصه های دینی با زبان ساده پرداخته مناسب همه ی گروه سنی می باشد و دارای ۱۵ صفحه به همراه عکس هایی مناسب با متن کتاب است
قطعه ای از کتاب :
نبرد نابرابر آغاز شد بکر بن حمران ضربه سختی بر لبان مسلم فرود آورد ابن اشعث وقتی نبرد را ناموفق دید فریاد زد تو در امان هستی خودت را تسلیم کن مسلم لحظه ای از سربازان دور شد و به دیواری تکیه داد اندام مسلم از زخم پر شده بود دیگر رمقی نداشت نیزه ای به او اصابت کرد زخم نیزه دیگر به مسلم فرصتی نداد تا به این نبرد نابرابر ادامه دهد و روی زمین افتاد و به دیوار تکیه داد سربازان عبیدالله درنگ نکردند و به او هجوم آوردند چشمان مسلم پر از اشک شده بود یکی از مأموران با دیدن اشک های مسلم گفت تو که این چنین نبرد می کنی پس این اشک ها برای چیست ؟ مسلم پاسخ داد .....

ریحانه هژبری

نام کتاب : حسین بن علی ( هانی بن عروه )
نویسنده : پرویز امینی
انتشرات : وزیر 
توضیحات : 
این کتاب جلدی از مجموعه قصه عاشورا ی ( ۷۲ )جلدی می باشد که میزبانی هانی بن عروه از مسلم بن عقیل را تعریف می کند که حاضر نبوده در حق مهمان خود کوتاهی کند و حتی به خاطر همین امر جان خود را از دست داده است و چون این کتاب به بیان قصه های دینی با زبان ساده پرداخته مناسب همه ی گروه سنی می باشد و دارای ۱۵ صفحه به همراه عکس های مرتبط است 
قطعه ای از کتاب :
هانی دستانش را روی شانه‌های مسلم قرار داد و نگاهی به چهره معصوم مسلم انداخت و گفت اینجا خانه خودتان است داخل شوید گوشه اتاق شریک بن اعور روی سکوی اطاق خوابیده بود مسلم بالای سر شریک بن اعور رفت و حال او را پرسید شریک بیمار بود و رمقی نداشت مسلم به دیوار تکیه داد و به هانی خیره شد هانی دستی روی محاسن سفیدش کشید و به یاد حضورش در جنگ های حضرت رسول اکرم ( ص ) و سه جنگ جمل ، صفین و نهروان افتاد که در کنار پیامبر اکرم و امیرالمومنین تا آخرین نفس جنگیده مسلم با آرامش گفت می دانم حضورم برای شما خطر دارد هانی اجازه نداد مسلم کلامش را به پایان ببرد و به او گفت شما سفیر حسین بن علی ( علیه السلام ) و مهمان من هستید اینجا راحت باشید و کارتان را انجام بدهید شریک نیز از دوستان ما هستند ، همان لحظه صدای حبیب بن مظاهر از بیرون خانه به گوش سید مسلم همراه هانی از خانه خارج شد حبیب از اتفاقات و حوادث شب قبل و دستگیری عده‌ای خبر داد حبیب از هانی خواست تا بیشتر مراقب باشد مردم برای دیدن مسلم به خانه هانی و رفت و آمد می‌کردند نیروهای عبیدالله برای پیدا کردن مسلم در همه جای شهر پراکنده شده بودند . یکی از روزها .......

ریحانه هژبری
۱۲ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۴۶

خلاصه کتاب حسین بن علی ( شهادت )

نام کتاب : حسین بن علی ( شهادت ) 
نویسنده : پرویز امینی 
انتشارات : وزیر 
توضیحات :
این کتاب نحوه ی به شهادت رساندن امام حسین در مقابله با لشگر دشمن را توضیح می دهد که دیگر کسی از یاوران امام باقی نمانده بود و همه به شهادت رسیده بودند و تنها امام حسین باقی مانده بود و حتی وقتی امام برای مبارزه می رود لشگریان دشمن قوانین جنگ را زیر پا می گذارند و امام را دور تا دور محاصره می کنند و چون این کتاب به بیان قصه های دینی به زبان ساده پرداخته مناسب همه ی گروه سنی می باشد و دارای ۱۴ صفحه به همراه عکس های مرتبط آمده است 
قطعه ای از کتاب :
صف آرایی دشمن ، شکل جدید گرفت . امام آماده نبرد شدند ، حسین بن علی ( ع ) سوار بر اسب به جلو تاختند . امام ایستادند و حریف طلبیدند .
پسر سعد ، قویت افرادش را فرستاد ، امام آنان را یکی پس از دیگری به جهنم فرستادند ، یکبار دیگر حریف طلبیدند پهلوانان هر قبیله می آمدند و بر زمین می افتادند امام تعدادی از جنگ جویان دشمن را به هلاکت رساندند . پسر سعد دانست که هیچ کس توانایی مبارزه با پسر علی را ندارد . بنابراین رسم جنگ آوری آن زمان را بهم زد و از سپاهیانش خواست امام را در حلقه ای محاصره کنند ! امام به سوی لشگر عمر بن سعد حمله بردند ، سپاهیان شیطان ، به این طرف و آن طرف می دویدند وفرار می کردند . حسین بن علی ( ع ) از شدت تشنگی به سوی فرات شتافتند.

ریحانه هژبری
۰۵ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۰۸

خلاصه کتاب نرگس

نام کتاب : نرگس 

نویسنده : رحیم مخدومی

انتشارات : سوره مهر

توضیحات :

این کتاب سختی های زندگی برای افراد مذهبی دوره قبل از انقلاب است که دختران در مدارس نمی توانستند پوشش مناسبی داشته باشند برای همین از مدرسه اخراج می شدند و دیگر نمی توانستند به تحصیل و پیشرفت خود ادامه بدهند و یا نمی توانستند عقاید درست خود را داشته باشند این کتاب روایت گر زندگی دختری به نام نرگس و برادرش اسماعیل است و دارای ۲۷۱ صفحه و مناسب گروه سنی ( ج و د ) یا همان سال های چهارم تا نهم می باشد

قطعه‌ای از کتاب :

روزنامهههه ، روزنامهههه

یک جیپ نظامی جلویم ترمز می کند رنگ از صورتممی پرد حتماً کسی مرا لو داده است شاید همان آقای که روزنامه را جلوی خودم باز کرد و اعلامیه رو در وسطش دید ....

یک سرباز سرش را از داخل ماشین بیرون می آورد و داد می‌زند بیا زده می‌روم جلو هر چه بادا ، باد . دستش را دراز می‌کند طرف روزنامه‌ها یکی را برمی‌دارد و می‌دهد به نفر پشت سری اش

چقدر میشه ؟

آب دهانم را قورت میدهم و می گویم «دو تومن» پانزده ریال کف دستم می گذارد و می گوید ....

 

 

ریحانه هژبری

نام کتاب : ساعت ۱:۲۵ دقیقه شب به وقت شام

نویسنده : اسماعیل امامی و مریم احدپور

انتشارات : سوره مهر

توضیحات :

این کتاب خاطرات اسیر آزادشده  ایرانی  است عادل خانی که در سال ۱۳۴۴ در مشکین شهر استان اردبیل به دنیا آمده است ایشان در مناطق جنوب و غرب رو در روی عراقی‌ها ایستاد و در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۵ در منطقه حاجی عمران اصیل شد و بعد از( ۴ سال و ۳ ماه و ۵ روز ) به رهن خود بازگشت این کتاب ۱۶۷ صفحه و مناسب گروه سنی ( د و ه ) یا همان کلاس هفتم تا دوازدهم می باشد

قطعه ای از کتاب :

تابستان کم کم داشت به روزهای آخرش می رسید شهریور ماه بود و هوا نسبت به مرداد و تیرماه کمی خنک شده بود ولی باز هم گرم بود شب باز از خواب بیدار شدم دیگر به بیدار شدن و آب خوردن در آن وقت شب عادت کرده بودم دو دل بودم که باز سراغ کوزه بروم جانه هم تشنه بودم و هم میترسیدم گیر بیفتم پیش خود گفتم این همه وقت گیر نیفتاده است ؟این بار اتفاقی نمی‌افتد بلند شدم و سراغ کوزه رفتم لیوان را داخل کوزه بردم و یک لیوان آب خوردم ولی هنوز تشنه بودم می‌خواستم یک لیوان دیگر بخورم که ••••••

ریحانه هژبری
۰۴ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۳۳

خلاصه کتاب دختر شینا

نام کتاب : دختر شینا

نویسنده : بهناز ضرابی زاده

انتشارات : سوره مهر

توضیحات :

این کتاب خاطرات قدم خیر محمدی کنعان در کنار همسر شهیدش حاج ستار ابراهیمی هژیر است که از زمان ازدواج تا زمانی که خبر شهادت همسرش را می‌دهند و سختی‌های بعد از شهادتش را را شرح می دهد این کتاب دارای ۲۶۳ صفحه و مناسب گروه سنی ( د و ه ) یا همان کلاس هفتم تا دوازدهم می باشد

قطعه ای از کتاب :

سر ظهر بود و داشتم از پله های بلند و زیادی که از ایوان شروع می  شد و به حیاط ختم می‌شود پایین می آوردند که یک دفعه پسر جوانی روبه رویم ظاهر شد جا خوردم زبانم بند آمد برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد پسر جوان سرش را پایین انداخت و سلام داد آنقدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یک نفس به خانه خودمان رفتم زن برادرم خدیجه داشت از چاه آب بکشید بیرون من را که دید دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد ترسیده بود گفت  : قدم خیر چه شده ؟

ریحانه هژبری
۰۳ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۴۶

خلاصه کتاب چغک

نام کتاب : چغک

گردآوری و تألیف : صهبا

انتشارات : ایمان جهادی 

توضیحات :

این کتاب داستانی است مستند که روایتگر زندگی پسربچه‌ای شجاع و باهوش به نام حجت الاسلام محمد مهدی فقیهی می باشد این کتاب درباره حوادث روزهای نهم و دهم دی ماه سال ۱۳۵۷ در مشهد مقدس نوشته شده است که رهبر انقلاب اسلامی از او به نام چغک یاد کرده است که به معنای پرنده زبر و زرنگ باشد این کتاب دارای ۳۵۹ صفحه می باشد و مناسب گروه سنی 

قطعه ای از کتاب :

نمیدانم آقا مرا به یاد خواهند آورد یا نه هشت سال گذشته است زمان کمی نیست مخصوصاً اینکه هم من تغییر قیافه و تغییر لباس داده اما روحانی شده است و هم مشغله های ایشان خیلی زیاد شده و هر روز با صدها نفر ارتباط دارند آقا دارند آرام آرام به جایگاهی که من در آن ایستاده ام نزدیک می شوند نمی دانم چرا تپش قلب گرفته ام خیلی بعید است ! آقا همین طور که با سرعت از کنار صف  ما رد می شدند من را ببینند و به خاطر بیاورند همین که آقا به من می رسند قدمی جلو می گذارم و سلام می‌دهم!

ریحانه هژبری